آنه...

تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت...؟

وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود...

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات;

از تنهایی معصومانه ی دست هایت; آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت;

و دوران ملال آور زندگی ات;

حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود...؟

آنه...

اکنون آمده ام تا دست هایت را;

به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری;

و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی...

و اینک آنه! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...

در انتظار تو…
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/18 - 12:33 در Lawless
پیوست عکس:
tqsv9p6g0x1x6czith3n.jpg
tqsv9p6g0x1x6czith3n.jpg · 327x253px, 13KB

باز نشر توسط